آدمها مشغول زیاد کردن فالوورهاشون بودند که ما دلمان بهم خوش شد...
عشق چه میدانستند چیست...
آدم هوایی که بهدنبال شاخ میگشتند...
آدمهای که چه لبهایشانبزرگتر میشد دوستت دارم گفتمهایشان کمتروکمتر...
میدانی؟گاهی فکرمیکنم شاید خدا مارا برای قرنها پیش آفرید بود....
.و یادش رفته بود مارا پرت کندر زمین تا زندگی کنیم...
کسی چه میداند شاید هم سالها پیش...
یکبار عاشق هم شده باشیم....
وخانهی مان هنوز
ته یکی از همین کوچهبن بستهای قدیمیشهر.... دارد خاک میخورد...
هرچه خستیم شک ندارم برای آلان نیستیم....